به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ محمدمهدی اردبیلی، استاد دانشگاه و پژوهشگر فلسفه در یادداشتی با عنوان در دفاع از جایگاه تاریخِ فلسفه به بررسی اهمیت تاریخ فلسفه برای علاقه مندان به رشته فلسفه پرداخته است؛
برای آشنایی با مبادی ریاضیات یا فیزیک، چندان نیازی به مطالعهی تاریخ شکلگیری ریاضیات در چین، هند و مصر یا فیزیک در یونان نیست. دانشجویان پزشکی نیز میتوانند حتی بدون اطلاع از تاریخ علم پزشکی، پزشک شوند و با یادگیری برخی روشهای کارامد، بیماران را درمان کنند. این امر در بخش اعظم رشتههای تجربی و مهندسی صادق است. چه در ساحت مفاهیم (فیزیکی یا ریاضیاتی) و چه در ساحت کاربرد (مهندسی یا پزشکی)، کسب علم وابسته به تاریخ تلقی نمیشود و تاریخِ علم عمدتاً حوزهای فرعی به شمار میرود که تنها بخشی بسیار مختصر از مواد درسی دانشجویان را تشکیل میدهد.
فارغ از نقدهای جدی وارد به این رویکرد در قبال علم و مبانیِ پوزیتیویستیِ نهفته در پس آن، میتوان به جرات ادعا کرد که اتخاذ این رویکرد در فلسفه اساساً گمراهکننده است. نمیتوان مفاهیم فلسفی را فارغ از تاریخشان فهم کرد. فهم دقیق هر مفهوم تنها مشروط است به درک سیر تکوین تاریخیاش. در این معنا هر فهمی در فلسفه اساساً فهمی تاریخی است و فلسفه، برخلاف برداشت رایج درباره علوم، ذاتاً "تاریخِ فلسفه" است. برای مثال، فهم کتاب نقد عقل محض و "انقلاب کوپرنیکی" کانت بدون مطالعه نقدهای شدید هیوم ممکن نیست که چرتِ کانت را پاره کردند.
فهم نقدهای هیوم به متافیزیک نیز نیازمند اشراف به جزماندیشیهای عقلگراییِ مدرن است. فهم فلسفه مدرن نیازمند فهم انقلاب سوبژکتیویستی دکارتی است که خود علیه فلسفه اسکولاستیک جهتدهی شده است که ریشهی آن نیز به ارسطو بازمیگردد. ارسطو بر شانههای افلاطون ایستاده است و ریشههای افلاطون به متفکران پیشاسقراطی بازمیگردد. یونان، حالا به هر دلیلی، منبع و منشاء ابداع این مفاهیم است. از قضا، تحلیلی که فهم یک مفهوم را تنها به یک زبان خاص منحصر میسازد از درک ماهیت بینازبانیِ حرکت این مفاهیم عاجز میماند.
برخلاف رویکرد مهندسی-مَدرسیِ حاکم بر ذهن برخی اهالی فلسفه، "به عمق رفتن" به معنای فهمِ بیزمانِ مفاهیم و منتزع کردن یک واژه از یک عبارت، یک عبارت از یک کتاب، یک کتاب از یک فیلسوف، و در یک کلام، منتزع کردن یک فیلسوف از کل تاریخش، و اتخاذ نگرشی تاریخستیزانه و فراتاریخی نیست، بلکه هر عمقی اساساً حاصل نوعی ردیابیِ دقیق در اعماق تاریخ است.
البته روشن است که فهمِ تاریخی فلسفه با روایتهای سطحی و داستانگوییهای پراکنده درباره ماجراهای فلسفه متفاوت است که بخش اعظم تجربه ما از کلاسهای تاریخ فلسفه را تشکیل میدهند. اما نباید به بهانه ضعف نظری و پراکندهگوییِ این "اساتیدِ داستانگو"، جایگاه تاریخ فلسفه در فهم فلسفی را نادیده گرفت. اگر ارائه تاریخ فلسفه به نحوی مسئلهمند (پروبلماتیک) صورت پذیرد، اگر سیر تاریخی نه بر اساس روند ایجابیِ رُخ دادن حوادثِ یا بیان گزارهها از سوی فیلسوفان، بلکه بر اساس فرایند ضروری تکوینِ تاریخیِ مفاهیم و مسائل ارائه شود، در این صورت کل تاریخ فلسفه، نه همچون تصویری پراکنده از متفکران منفرد با سخنان متفاوت، بلکه به مثابهی یک کلِ زنده فهم خواهد شد. آنگاه فلسفه در صورت راستین خود متجلی میشود که چیزی نیست جز کلیتِ حرکت درونزای همین موجود زنده؛ و هر کدام از فیلسوفان و مکاتب، تنها دقایق و منزلگاههایی خواهند بود که این موجود زنده و پویا در طی زمان به خود گرفته، پشت سر گذاشته و رفع کرده است. این موجود زمانی صورت دوجهانیتِ عالم مُثل را به خود گرفته و به محاورات افلاطون راه یافته است، زمانی ظاهراً به همه داشتههای کهنش شک کرده و به صورت شک روشیِ دکارت مطرح شده است. زمانی در اخلاق
اسپینوزا از فرط ایجابیت خود را در قالب نوعی وحدت وجود مطلق به نمایش گذاشته و زمانی از فرط سلبیت به درجهای از نفی رسیده که به زبان نیچه جاری شده است.
پس فهم فلسفه، در مقام فهم تاریخ تکوین این موجود زنده، نهایتاً در گرو اجتناب از درافتادن به دو پرتگاه است: در یک سو، گرایش پوزیتیویستیِ تاریخستیزانه با هدف تاریخزدایی از مفاهیم فلسفی، و در سوی دیگر، فروکاستن تاریخ فلسفه به چند فیلسوف منفرد، و مشتی گزارهی پراکنده درباره عقاید فیلسوفان که ماهیتاً فرق چندانی با تاریخ اسطوره ندارد.
نهایتاً اینکه تحلیل تاریخیِ فلسفه با تاریخنگاری فلسفه متفاوت است. تاریخنگاری کار مورخ است نه فیلسوف. این تمایزی است که شاید به بهترین نحو هایدگر آن را با متمایز کردن دو اصطلاح تاریخیت (یا تاریخمندی: historicity) و تاریخگرایی (historicism) نشان داده است. اینکه بسیاری از اساتید فلسفه بیشتر مورخاند تا اهل فلسفه، نباید بهانهای شود برای زیر سوال بردن جایگاه جوهریِ زمان و تاریخ در فلسفه. تاریخ برای فلسفه امری فرعی نیست، بلکه فلسفه ذاتاً تاریخمند است و درک مفاهیم و معانیاش صرفاً در گرو مواجهه با تمامیتِ زیست تاریخیِ آن است.
نظر شما